این جلسه از سلسله نشست های نکته نامه مثنوی عملا بیشتر جنبه واعظانه به خود گرفت.امید که این درشتی را بر حقیر ببخشایید.
در این جلسه سعی شده که به بیان برخی از نکات اصلی"قصه طوطی و بازرگان" پرداخته شود.
در این جلسه سعی شده است که بیان اصل قصه و برخی از نکات ماجرای پادشاه و کنیزک به اتمام برسذ.
در نشست سوم از سلسله جلسات هفتگی نکته نامه مثنوی به بیان نکاتی دیگر از دفتر اول(قصه پادشاه و کنیزک) پرداخته ایم.
در نشست دوم از سلسله نشست های هفتگی"نکته نامه مثنوی" به بیان نکات بخشی از قصه پادشاه و کنیزک پرداخته ایم.
مولوی معتقد است انسان تنها وقتی که یاری همساز و همنوا داشته باشد میتواند گفتنیهایش را بگوید و به خلاقیت دست یابد.آدمی اگر مخاطبی همدل و همدرد نداشته باشد دچار بیچارگی میگردد و علیرغم هایوهوی احتمالی دیگر از بازنمایی هویت حقیقی خویش و آشکارسازی مکنوناتش باز میماند.
با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی
هر که او از همزبانی شد جدا بینوا شد گرچه دارد صد نوا
(دفتر اوّل؛بیت 29و28)
البته شاید درست نباشد که ما ضرورت وجود یک همزبان برای شکوفایی و خلاقیت انسان را تنها در وجود یک دوست، همسر، همکار یا شاگرد که واقعاً نزدیک یا در دسترس ما است محدود کنیم. چه بسا هنرمندانی که برای مخاطبان فهیم و مشتاق اما خیالی به خلق اثر پرداخته باشند. در هرحال، انسان محتاج مخاطب است. مخاطبی که او را به حرف بیاورد؛ خواه مخاطبی ملموس و در دسترس و خواه مخاطبی در فراسو!